اگر در کسبوکار خود صداقت را مدنظر داشته باشید میتوانید به دستاوردهای بزرگی دست پیدا کنید.
حدود چند سال پیش، یکی از مشتریانم در رابطه با نرمافزار مبلغی را پیشاپیش برای تغییرات کاربرد نرمافزار پرداخت کرد. مشکلی پیش نیامد تا اینکه مشتری نظر خود را تغییر داد.
منظور این نیست که مشتری تصمیم به تغییر موضوع اصلی گرفته باشد. بلکه مشتری تصمیم گرفت تا پروژه را با شرکت دیگری با کمی ریسک اجرا کند.
بعد از ۱۸ ماه، مشتری گفت که یک توافقنامه جدید میخواهد. این توافقنامه شرکت من را از کار کردن با شرکتهای دیگر در همان زمینه ممنوع میکرد.
ما تلاش کردیم تا در مورد یک توافقنامه قابلقبول و معقولانه مذاکره کنیم. متأسفانه مشتری بسیار سمج بود.
ما نمیتوانستیم توافقنامهای را امضا کنیم که توانایی ما را در کسبوکار محدود میکند. بنابراین رابطه خود را با این مشتری قطع کردیم.
مدارک و اعتبارنامه را به نرمافزار بازگرداندیم. ما تلاش کردیم کار را درست انجام دهیم: مطمئن شدیم تا فروشنده بعدی بتواند پروژه را ادامه دهد.
اما پول پیشپرداخت چه میشود؟ جواب واضح بازپرداخت آن است.
اگرچه نمیتوانم بگویم آسانترین راه بود. صادقانه بگویم، سخت بود. من سال گذشته را باپشتکار فراوان با آنها کارکرده بودم و به درآمد آینده امیدوار بودم.
مشتری با چه جرأتی سعی کرد تا روش کسبوکار ما را در میانه راه تغییر دهد؟
“عظمت یک مرد در اینکه چه مقدار ثروت به دست میآورد نیست، در تمامیت خود و اینکه تواناییهایش اطرافیانش را در حد مثبتی تغییر دهد است”
تنها به علت درگیری با پیامدهای پس ندادن پول پیشپرداخت بود که من تصمیم درست را گرفتم. حتی اگر شما مورد بیعدالتی واقع شدید، کارنکرده با درستی و صداقت عواقبی دارد.
اینجا ۳ دلیل وجود دارد که چرا کار کردن با صداقت باعث موفقیت میشود:
- کارمندان شما را میبینند
اولین موردی که من موقع تصمیمگیری در نظر گرفتم این بود که، چگونه این کار ممکن است بر رابطه من با کارمندانم تأثیر بگذارد؟
آنها میدانستند مشتری پیشاپیش پول را بهحساب ما واریز کرده است. اگر من میخواستم پول مشتری را کمتر کنم، با آنها چهکار میکردم؟
این قضیه چگونه میتواند بر دید آنها بر شغلشان، مسئولیتپذیری آنها به مشتریان و مسئولیتپذیری من به آنها تأثیر بگذارد؟
من فهمیدم اگر آنها مرا ببینند بدون صداقت با مشتری رفتار میکنم، اعتماد آنها نسبت من کمتر میشود و شک میکنند که چک بعدیشان بهموقع خواهد بود نه.
همچنین اشتیاقشان نسبت به کاری که انجام میدهیم کم خواهد شد.
۲- مشتریها در مورد شما صحبت میکنند
دومین موردی که من در نظر گرفتم این بود که این قضیه چگونه ممکن است در مورد حرفی که درباره ما گفته میشد تأثیرگذار باشد؟
مسلماً این مشتری قرار نبود مشتری ما باقی بماند. آنها با شرکتهای دیگر ارتباط دارند.
مراجعات معمولاً در کسبوکار در اولویت هستند. ما معمولاً با مشتریان موفق برای صحبت کردن فکر میکنیم. بااینحال هر مشتری که تغییر وضعیت دهد، داستانی میگوید.
من دوست داشتم داستانی که میگوید مثبت باشد. مانند چیزی مثل “ما قادر نبودیم در این مورد خاص به تفاهم برسیم” و آنها به یاد خواهد داشت پایان این رابطه باصداقت است.
صداقت واقعی کار درست است، بااینکه میدانید کسی قرار نیست بداند شما آن کار را انجام دادید یا خیر.
امیدوارم تا داستان با چیزی شبیه این خاتمه پیدا کند “من فکر میکنم آنها رقیب خوب برای شما هستند برای اینکه همیشه با ما صادقانه رفتار میکنند”
۳- شما باید با خودتان کنار بیایید
سومین دلیل که من در نظر گرفتم این بود که ممکن است بعد این تصمیم چه احساسی داشته باشم؟
اگر من از تصمیمی که گرفتم به خود ببالم، تصویر ذهنی من از خودم بهتر میشود، در غیر این صورت ضعیفتر میشود.
ممکن است برای مدتی از اینکه آنها را وادار به پرداخت کردم احساس خوبی داشته باشم، اما باگذشت زمان، این احساس رنگ میبازد و من با صدای وجدانم تنها خواهم ماند.